سال های سال خیابان در تصرف پیاده ها بود. بزرگسالان برای خرید مایحتاج به خیابان ها می آمدند،کودکان در کوچه پس کوچه های شهر بازی می کردند. رفته رفته عملکرد این خیابان ها جای خود را به اتوموبیل داد.خیابان ها تعریض شد،آسفالت تمام سطح آن را پوشاند و طی مدت کمی عابرین از خیابان ها عقب و به کناری رانده شدند.
در این میان پل های روگذر و زیرگذر نمادی از مدنیت و شهرنشینی به شمار آمد.بسیار قبل تر در تهران روگذرهای خیابان انقلاب ، سیدخندان و ... احداث شد و متاسفانه امروزه بعد از گذشت چندین سال ادامه این تفکر را در سایر شهرستان ها می بینیم.
شاید سواره ها راضی از این روگذرها و زیرگذرها باشند ولی با نگاهی عمیق تر به موضوع درمیابیم که سوای از آسیب های کالبدی و منظری به شهر، این روگذرها موجب به وجود آمدن بسیاری از آسیب های اجتماعی در شهرها می شوند.
در مباحث شهرسازی این فضاها را به عنوان فضاهای بی دفاع نام گذاری می کنند.یعنی فضاهایی که به دلیل مشخصات کالبدی و فیزیکی فی النفسه مورد هجوم انواع آسیب های اجتماعی قرار می گیرند و به مرور زمان به عنوان غده ای در شهر شناخته می شوند.
فضای زیر پل های سواره نه به پیاده تعلق دارد و نه به سواره. بلااستفاده ماندن این فضاها - خصوصا در شب - سبب شکل گیری بزه در آنها میشود. معتادان و بی خانمانها فضای مناسبی را برای خود در این مکانها جستجو میکنند و دزدها و زورگیرها مخفی گاه خوبی برای در کمین نشستن به انتظار شکار مییابند و به مرور زمان برای خود مالکیت تعریف می کنند. دیگر حتی نورپردازی و گذاشتن آب نما هم چاره کار این معضل نیست.
در بهترین شرایط این فضاها به عنوان محلی برای ایستگاه های تاکسی خطی در نظر گرفته می شود که در این حالت انبوهی از تاکسی، ون و مینی بوس هایی را می بینیم که کربن را به درون بدن عابرین فرو می کنند. شاید پل سیدخندان مثال مناسب آن باشد که در حال حاضر یکی از کانون های آلوده ساز شهر تهران محسوب می شود.
عابر پیاده هنگام مواجهه با این پدیده (پل روگذر) باچنان هیولایی برخورد می کند که فرار را بر قرار ترجیح می دهد.صدای هولناک حرکت اتوموبیل ها در روی پل و بازتاب صدای آنها در زیر پل چنان هیاهویی را ایجاد می کند که حس ناامنی نام مناسبی برای آن است.عدم وجود مقیاس انسانی در ابعاد و اندازه های آن نیز بی تاثیر در آن نیست. انسان در این فضا احساس حقارت می کند و هیچگونه احساس تعلقی با آنها برقرار نمی کند.
این عوامل دست به دست هم می دهند و سبب این می شوند که این فضاها که در واقع جزیی از شهر هستند هیچوقت با شهر پیوند برقرار نکنند و به عنوان زایده ای در شهر باقی بمانند. شهروندان نیز هیچگاه این فضاها را از آن خود نمی دانند. بنابراین،هیچ نظارت عمومی نیز بر روی آن ها صورت نمی گیرد.
پاکیزه نگه داشتن این فضاها دیگر اهمیتی برای شهروندان ندارد چرا که فضا متعلق به آن ها نیست. به راحتی آشغال های خود را در این مکان ها خالی می کنند. هیچوقت در آن ها حضور ندارند مگر به اضطرار. هنگام مواجهه با چنین هیولایی خود را در برابر سدی مشاهده می کند که گذر از آن مانند وارد شدن به عرصه نبرد نابرابر است؛ نبرد انسان با اتوموبیل های بی رحمی که با سرعت زیاد مانع عبور وی از خیابان می شوند.
در تمام کشورهای توسعه یافته که قدمت شهرنشینی بالایی دارند به جز آمریکا، که توسعه شهرهای آن نیز برمبنای اتوموبیل است، توجه به عابر پیاده از مهم ترین ارکان توسعه آن هاست؛ چرا که رونق و سرزندگی در شهرها مدیون حضور پیاده در تمام فضاهای شهری است، نه حضور اتوموبیل.
در نتیجه این وضعیت با شهری مواجه می شویم که هیچ گفتگویی با شهروندانش برقرار نمی کند و جامعه ای بی تفاوت را تربیت می کند که به خود اجازه می دهد تمام شهر را آسفالت کند و با اتوموبیل های رنگارنگ خود به روح و روان هر پیاده ای تجاوز کند. (البته در حال حاضر به سبب وجود فضاهای ارزشمند گذشته در مرکز شهر هنوز راه نجات داریم)
با نگاهی جامعه شناختی به پدیده شهر می توان دریافت که شاید راهکار مناسب معضل ترافیک های شهری پل های روگذر نباشد و این درمان موقت باعث بروز زخم های عمیقی در شهر خواهد شد که ترمیم آن هزینه های مالی و اجتماعی بسیاری را به دنبال خواهد داشت.
این پل ها اگر بتوانند مشکلات ترافیک را موقتا حل کنند در درازمدت خود به عنوان گلوگاه های ترافیکی معضل را دوچندان می کنند. کما این که در حال حاضر این موضوع را می توان در روگذرهای شهر تهران مشاهده کرد. این سوال همواره در ذهن ها باقی می ماند که نقش این پل ها در شهر چیست؟ پل هایی که نه نقش ترافیکی خود را به خوبی ایفاء می کنند نه فضای مناسبی در شهرها برای عابرین ایجاد می کنند. علاوه بر اینکه تهدیدی جدی برای منظر شهری به شمار می روند. پس چرا ساخته می شوند؟ چرا هنوز به ساختنشان با جدیت ادامه می دهند؟ چرا این معضل را در سایر شهرهای دیگر سرایت می دهند؟ اگر این پل ها نشانی از مدنیت و شهرنشینی است پس چرا در کشورهای اروپایی خبری از این پل ها نیست؟
آبان ماه 1392